۱۳۹۳ اسفند ۲۸, پنجشنبه

دانشگاه تهران خواهان ملی کردن صنعت نفت است

عکس دانشحویان دانشگاه تهران سال 1330 در راهپیمایی حمایت از ملی شدن صنعت نفت

 ۲۲ مهرماه ۱۳۲۸ دکتر محمد مصدق و سایر موسسین جبهه ملی اول
رديف اول از راست: دکتر سيد محمود نريمان، دکتر سيد محمدرضا جلالی نائينی، دکتر کريم سنجابی، عبدالقدير آزاد خراسانی، آيت ا... غروی، دکتر محمد مصدق، عباس خليلی، مهندس احمد زيرک زاده.
رديف دوم از راست: شناخته نشد، دکتر شروين، دکتر حسين فاطمی، شمس الدين اميرعلايی، دکتر سيد علی شايگان شيرازی، سيد ابوالحسن عميدی نوری، سيد ابوالحسن حائری زاده.
رديف سوم از راست: مصطفی الموتی، شناخته نشد، ارسلان خلعت بری، سيد حسين مکی، شناخته نشد.


 پوستر انتخاباتی جبهه ملی از تهران، در مجلس 16 طراح مرحوم سید مصطفی مترجم مدنی



نصب تابلو هیات مدیره موقت شرکت ملی نفت، خرمشهر سال 1330

۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

افشای اسناد سیا، ایجاد فضای دوستی یا دشمنی؟

چند روزی از افشای اسناد سازمان سیا در مورد نقش سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا-CIA در کودتای 28 مرداد سال 1332 می گذرد اما عامل یا عواملی را هم جز هدف اطلاع رسانی محض در ورای این اقدام یعنی انتشار اسناد در این شرایط خاص می توان جست. بنظر میرسد که در شرایط امروز که گمان می رود دولت روحانی به اکراه یا تمایل، قدمهایی برای مذاکره با دولت آمریکا بردارد افشای این اسناد هدفی غیر از مهیا کردن مقدمات فضایی دوستانه باشد زیرا یکبار و در زمان ریاست جمهوری خاتمی، دولت آمریکا بابت شرکت در این کودتا از ملت ایران رسما عذرخواهی کرد و نیازی به تکرار آن دیده نمی شود. اما سوال امروز این است که بدون در نظر گرفتن ارزش افشای این اسناد در ایجاد شفافیت وقایع تاریخی آیا با توجه به حساسیت تاریخی و ویژه مردم ایران به آن کودتا، می توان دستهای جنگ طلب را در پشت افشای این اسناد و با هدف تحریک احساسات ضدآمریکایی مردم ایران دید؟ آیا همفکران نتانیاهو در داخل آمریکا این اقدام را در راستای آماده کردن افکار عمومی برای آغاز یک رویارویی نظامی انجام داده اند؟ یا برعکس قدمی در ایجاد فضایی مسالمت آمیز یا هیچکدام! بنظرم علاوه بر بحث درباره محتوای اسناد، میتوان درباره علت یا علل انتشار نیز به بحث و تبادل نظر پرداخت. پیشاپیش از بحث و نظر شما متشکرم

۱۳۹۲ مرداد ۲۷, یکشنبه

در روز بیست و هشت مرداد عده معدود از ارتشیان در کودتا دخالت داشتند

 گفتگو با دکتر کریم سنجابی:
برای دو سه روز بعد(منظور پس از کودتای نافرجام نصیری است) برحسب پیشنهاد تیمسار ریاحی به آقای دکتر مصدق قرار بود که بنده در دانشکده افسری صبح اول وقت برای افسران سخنرانی بکنم در آن روز، صبح زود سرتیپ ریاحی به من تلفن و خواهش کرد که من یک ربع ساعت قبل از وقت سخنرانی که برای ساعت نه مقرر شده بود در دانشکده حاضر بشوم زیرا افسران سر وقت می آیند و این همان روز کودتا بود. بنده هم از منزل به دانشکده افسری رفتم وقتی وارد شدم دیدم گروه گروه افسران با کامیون و با اتوبوسهای ارتشی وارد دانشکده افسری میشوند... س- این 26 مرداد بود که شما به دانشکده افسری رفتید که سخنرانی بکنید آقای دکتر یا بیست و هشت مرداد؟ ج- صبح بیست و هشت مرداد...صبح بیست و هشت مرداد روز کودتا بنده رفتم آنجا که سخنرانی کنم و دیدم افسرها گروه گروه میآیند و جمع کثیری جمع شده اند و از همین جا پیدا بود که تنها عده معدود و معینی از آنها در کودتا دخالت داشته اند و سازمانهای دیگر ارتش به خدمات عادی خود مشغول بوده اند.(ص 141)
در آن صبح قریب یک دو هزار افسر به دانشکده آمده بودند وفتی جلوی عمارت اصلی دانشکده افسری رسیدم دیدم امرای ارتش هم صف بسته اند، آنها نسبت به بنده احترامی بجا آوردند و با آنها دست دادیم تقریبا یک ربع ساعت هنوز به وقت مانده بود افسران پشت سرهم میآمدند و به طرف سالن میرفتند. در این بین که ما منتظر گذشتن وقت و با امرا مشغول صحبت بودیم دیدم که از دم در یک افسری که لباس شخصی تنش بود به تاخت و شتاب میآمد. آمد و سرش را دم گوش من گذاشت و گفت تیمسار ریاحی تلفن کرد و خواهش کرد که شما امروز فعلا سخنرانی نکنید گفتم چه شده است؟ گفت شهر به هم خورده است..من مستقیما به منزل دکتر مصدق رفتم...وقتی به منزل مصدق رسیدم گفتند از منزل به شما تلفن کردند. تلفن منزل را گرفتم خانم من گفت خبر داده اند که الان عده ای با چوب و چماق بسمت منزل ما میآیند که اینجا را بکوبند و غارت کنند من به سرتیپ ریاحی تلفن کردم و پرسیدم وضع چطور است؟ گفت چندان خوب نیست از این حرف خیلی ناراحت شدم. گفتم از منزل ما چنین تلفن کردند گفت الان یک افسر و چند سرباز آنجا میفرستم... (ص 141 )
در صحبت امروز مناسب میدانم که یک نکته ای درباره کودتا روشن کنم و آن این است که آیا این کودتا آمریکایی بود؟ انگلیسی بود؟ یا دستپرورده مستقیم خود شاه بود؟
در اینکه آن کودتا جنبه مردمی و ملی نداشت و یک نهضت برخاسته ای از مردم نبود جای شک و تردید نیست ولی خیلی ها در داخل کشور ما بر این عقیده بودند و بر این عقیده هستند که عامل اصلی و ترتیب دهنده این کار تنها آمریکاییها بودند و بر این عقیده هستند که عامل اصلی و ترتیب دهنده این کار تنها آمریکاییها بودند خود آمریکاییها هم بعدا چه رییس جمهور آمریکا و چه سازمان مرکزی اطلاعات آن، یک زمانی مباهات میکردند به اینکه ایران را از شر کمونیسم نجات داده و باعث آن کودتا بوده اند و چه بعضی از نویسندگان آمریکایی که در کتابها و انتشاراتشان نوشتند و آنرا تماما منتسب به آمریکا کردند چه در ایران با اوج گرفتن احساسات مخالفی که علیه آمریکا در جریان انقلاب بروز کرد و بعد از کودتا منشا گرفت در عامه ایران این فکر نفوذ و رسوخ یافت که این کودتا تمام کار آمریکاییها بود. ولی بنده در این باره با مطالعات و تجربیاتی که در داخل کشور خودمان دارم با تصدیق به اینکه آمریکا در این امر نقش مهمی داشت معتقدم که نه منشا کودتا از آمریکا بود و نه هم قدرت آمریکا آنرا انجام داد. منشا این کودتا از انگلیسیها شروع شد و شخص کرمیت روزولت را هم که یه عنوان نماینده سیا به ایران آمد منتخب دستگاه جاسوسی خود انگلیسیها بود و انگلیسییها بودند که او را به دولت آمریکا و سیای آمریکا معرفی کردند وپیشنهاد کردند که او وسیله این کار قرار بگیرد. بعد سازمانی که برای تهیه و تدارک این عمل ترتیب داده شد و در ایران یواش یواش توسعه پیدا کرد عوامل آن از لحاظ ارتباط پیشتر مرتبط به انگلیسها بودند تا آمریکاییها. یکی از این تدارکات و مقدمات تحصن زاهدی در مجلس بود دیگر نقشی بود که کاشانی و بهبهانی در این موضوع داشتند. کاشانی ظاهرا ارتباطی با آمریکاییها نداشت و عناصری که پیرامون او بودند بیشتر متهم به ارتباط با سیاستهای انگلیس بودند و متاسفانه برای بقایی هم این اتهام وجود داشت و همچنین برای حائری زاده و فرامرزی و نمایندگان مخالف سرشناس مجلس. و همینطور اختلافاتی که در داخل ارتش انداختند و افرادی از ارتش که با کودتا همراهی کردند بیشتر از افسرانی بودند که از سابق ارتباط با انگلیسها داشتند.
بنابراین با همه ی اینکه آمریکا در این باره نقشی داشت و کرمیت روزولت آمریکایی و با پول آمریکایی به ایران آمد ولی در واقع بیشتر توطئه کودتا دست پرورده انگلیسها بود که با دربار مرتبط  بودند با اشرف پهلوی مرتبط بودند و عناصری که در دربار خدمت میکردند و تاثیر داشتند از اول تا آخر مشهور به ارتباط با انگلیسها بودند.
 ...به این ترتیب بنده آن کودتا را توطئه پیش ساخته انگلیسیها میدانم که آمریکا هم با آن موافقت کرد و با موافقت یکدیگر و با همدستی عوامل درباری و ارتشی و با کوتاهی و مسامحه و غفلتی که در دستگاه حکومت مصدق بود توانستند به مراد خودشان برسند و الا در آن روز جمعیتی که برای طرفداری از شاه حرکت کردند و با پولی که در میان آنها از ناحیه عوامل آخوندی بهبهانی و کاشانی پخش شده بود در آغاز عده ای معدود و ناقابلی بودند و اگر ما قبلا به مردم اعلام کرده بودیم که در صحنه ی دفاع حاضر بشوند یا اینکه یک دسته ی نظامی کافی با چند تانک جلوی آنها را میگرفت از همان ابتدای حرکت این جمعیت آشوبگر سرکوب میشد. تا بعد از ظهر هم از زاهدی و همراهان او هیچ گونه خبری نبود بعد از اینکه آنها جری و امیدوار شدند توانستند بتدریج از سوراخهایشان بیرون بیایند و خودنمایی بکنند. دیروز در جریان صحبتم گفتم که من صبح همان روز به دانشکده افسری رفتم که در ا«جا سخنرانی کنم و من یک ربع قبل از ساعت در آنجا و در میان جمع امرای ارتش بودم شاید قریب یک دو هزار نفر از افسران با درجات مختلف برای استماع سخنرانی بنده به دانشکده افسری آمده بودند و این خود بخوبی نشان میدهد که جمع کثیری از ارتش اصلا غافل و بی اطلاع نسبت به این امر بودند. متاسفانه تدارک مختصری که لازم بود برای این کار بشود ترتیب داده نشده بود. آنروز بطوریکه دیروز توضیح دادم من در ساعت یک ونیم بعدازظهر از منزل دکتر مصدق بیرون آمدم و بعد که بوسیله رادیو از جریان خبردار شدم دیگر مجال برگشتن به آنجا را نداشتم برای اینکه راهها قطع و عوامل کودتا مسلط شده بودند ... چند نفری که آنروز دستگیر نشدند و توانستند پنهان بشوند یکی بنده بودم، یکی مهندس حسیبی و دیگر مرحوم دکتر حسین فاطمی. بعد هم جریان محاکمه دکتر مصدق پیش آمد جریان مفصلی که جزییات تاریخی آن معلوم است و محتاج به توضیح بنده نیست. (ص 145 الی 147)
...اما از صفات برجسته ی مصدق دموکرات بودنش بود و بعلت دموکرات بودنش او نمی توانست آزادی احزاب را زایل بکند. توده ای ها از روز اول دشمنی و در روزهای بعد منافقی با مصدق کردند وهمیشه بدخواه نهضت ملی ایران بودند ولی مصدق بنا بر روش دموکراتیکی که داشت اقدامی برای از بین بردن آنها از طریق سرکوب نکرد الان من به شما توضیح دادم که ما یک وقتی با نمایندگان احزاب که از آن جمله مرحوم خلیل ملکی هم بود پیش ایشان رفتیم و گفتیم که جای تظاهر و قدرت نمایی در خیابان نیست گفت این کار را که من بصورت دیکتاتوری نمی توانم بکنم باید قانونی باشد، البته توده ایها خیلی افراط کردند ولی آنچه که بیشتر مهم بود تبلیغات خارجیها بود که بال و پر توده ای ها را وسیع و عظیم و موثر و خطرناک نشان میدادند در واقع خطری از جانب حزب توده متوجه مملکت ایران نبود و محال بود که توده ای ها بتوانند وضع را دگرگون کنند یا مثلا در انتخابات و یا از طریق انقلاب و کودتا قدرت برست بیاورند این فقط باز برای توجیه همان عملی بود که کودتاچیان ایران به دستیاری خارجیها علیه نهضت ملی و حکومت ملی کردند که چنین وانمود میکردند که بلی ایران به لب پرتگاه رسیده بود و نزدیک بود که حکومت کمونیستی بر ایران مسلط بشود. اینها بکلی دور از واقعیت است. البته توده ایها وجود داشتند حضور داشتند خیلی هم منافق و مخالف با مصدق بودند ولی خطری نداشتند یعنی اگر میخواستند دست به عملیاتی بزنند که تحریک آمیز و آشوبگرانه باشد مصدق ب انهایت آسانی آنها را سرکوب میکرد.(ص 193 الی 194)

 از کتاب امیدها و ناامیدی ها - گفتگو با دکتر کریم سنجابی توسط ضیا صدقی لینک




۱۳۹۱ اسفند ۲۸, دوشنبه

تمارض و حاضرنشدن قاضی روسی در دادگاه به ضرر ایران، در پرونده نفت ایران و انگلیس


در جریان پرونده نفت ایران و انگلیس، قاضی روسی به ضرر ایران تمارض کرده و در دادگاه حاضر نمیشود، بخشی از خاطرات دکتر کریم سنجابی، قاضی ایران در دادگاه بین المللی لاهه در پرونده نفت ایران و انگلیس:
... سه قاضی در آنروز صحبت کردند که از آنها دو قاضی بنفع ما اظهار نظر کردند و یکی به زیان ما. روز بعد بنده هم با مدارکی که تهیه کرده بودم و اتفاقا سعی کرده بودم که دو سه تا از کتابهای استادان حقوق بین الملل را که در درآن دیوان شرکت دارند از آن جمله : کتاب حقوق بین الملل پرفسور بادوان فرانسوی را در قسمت حق حاکمیت دولتها مورد استناد قرار بدهم لایحه‌ام را بر طبق آن ماخذ ترتیب داده و در اول جلسه قرائت کردم. وقتی که آنجا مشغول صحبت کردن بودم موقتا حالت تکان و اضطرابی به من دست داد، زیرا می‌شنیدم بمحض اینکه کلام از دهن من به زبان فرانسه خارج می‌شود بلافاصله به انگلیسی ترجمه می‌شود و تعجب من موقعی بیشتر شد که وقتی به یک کتاب و ماخذ استناد می‌کردم که پرفسور فلان در کتاب فلان صفحه‌ی فلان چنین نوشته است دو دقیقه بعد می‌دیدم عین این کتاب با آسانسور از کتابخانه دادگاه به بالا می‌آید.
بنده برای مطالعه آنها قریب ده بیست جلد کتاب از کتابخانه به هتل برده و در اتاق خود مطالعه کرده بودم. منظورم این است که به این درجه کارشان منظم بود. در روزهای بعد بتدریج هر چهارده نفر قاضی حاضر در دادگاه رای خودشان را اعلام کردند، قاضی روسی تمارض کرد و نیامد، قضات دیگر ابراز رای کردند، از جمله اضافه بر بنده قاضی مصری، قاضی یوگسلاوی، قاضی چینی، قاضی نروژی به نفع ما یعنی بر عدم صلاحیت اظهار نظر کردند. یکی از قاضی‌های امریکای جنوبی بنفع ما رای داد و دو تن از آنها مخالف رای دادند، و قاضی‌های فرانسوی و کانادایی و امریکایی بضرر ما رای دادند ولی قاضی انگلیسی بنفع ما اظهار نظر کرد.
سوال: قاضی روسیه تمارض کرد؟
بله قاضی روسیه تمارض کرد ولی رییس دادگاه پرفسور کره‌رو وقتی که جریان اظهار نظرها به پایان نزدیک می‌شد یک روز ضمن صحبت به من گفت، خواهید دید مثل گلوله برفی خواهد شد که از کوه سرازیر می شود میدانید یعنی چه؟
س- نخیر
ج- یعنی مثل گلوله برفی که از کوه پایین میاید بزرگ و بزرگتر می شود و تبدیل به بهمن می‌شود این رای همینطور خواهد شد. بالاخره در پایان مذاکرات نه نفر از قضات به عدم صلاحیت دادگاه و پنج نفر به صلاحیت آن اظهار‌نظر کردند. بعد از تمام شدن اظهارنظرها قاعده بر این است که یک پرسشنامه‌ی دقیق ترتیب میدهند و آنرا به هریک از قاضی‌ها می‌دهند که به آن پرسش‌ها جواب مثبت یا منفی بدهند یعنی در برابر هر سوال فقط بنویسند بلی یا نه. خوشبختانه خدا هدایت کرد و من درست و حسابی به آن پرسش‌ها جواب دادم. از آن به بعد سه نفر یا پنج نفر از اکثریتی که اظهار نظر کرده‌اند انتخاب میشوند برای تنظیم و نوشتن متن حکم دادگاه. سه نفر قاضی  که برای تنظیم این حکم انتخاب شدند قضات نروژی و یوگسلاوی و چینی بودند. هر حکمی معمولا دو شور دارد، در شور اول که بند‌به‌بند حکم را قرائت میکنند اگر کسی ایراد و یا اظهارنظری داشته باشد بیان میکند و اگر لازم باشد به آن رای میگیرند. بنده در شور اول چند نکته کوچک به نظرم رسید که بیان کردم و اتفاقا مورد قبول واقع شد. از آن پس حکم برای تنظیم نهایی به همان هیئت داده می‌شود . در مورد دعوی ما حکم دادگاه تنظیم و برای شور دوم آماده میشد که به ناگهان خبر استعفای دکتر مصدق و انتصاب قوام‌ا‌لسلطنه را به نخست وزیری شنیدم و این خبر مثل صاعقه بر سر من وارد آمد. توضیحش اینست که در اساسنامه دیوان لاهه یک ماده‌ای وجود دارد که میگوید طرفین دعوی تا زمانیکه حکم صادر نشده است می‌توانند با توافق یکدیگر دعوی را مسترد بدارند. بنده میدیدم این دعوای بزرگی است که ما در آن حاکم شده‌ایم حکم هم نوشته شده و شور اول آن تمام شده و به شور دوم رسیده است اگر در اینموقع دولت ایران و دولت انگلیس توافق به پس گرفتن دعوی بکنند تمام کوششها و امیدواریهای ما به هدر خواهد رفت. وجدانا ناراحت بودم و شب تا صبح نخوابیدم. یادم می‌آید در دیوان راه میرفتم و سرافکنده و ناراحت و در فکر بودم، قاضی یوگسلاوی آقای زوری‌جیج دستی به شانه‌ام گذاشت و گفت آقای سنجابی چرا ناراحت هستید؟ گفتم از جریانات ایران و از اینکه کار ما در این دادگاه بی‌نتیجه بماند، گفت نترس در برلن قاضی هست، این جمله معروفی است که میگویند پیرزنی به فردریک دوم امپراطور پروس گفته که میخواسته خانه او را برای توسعه کاخ خود ضبط کند.
به هر حال روز بعد به این فکر افتادم که چاره‌ای برای این کار بیندیشم، به اقای حسن صدر که هنوز در آنجا مانده بود گفتم فورا به ایران برگرد و به دکتر شایگان و دکتر بقایی و دکتر مصدق و به هرکس دیگر میتواند بگوید که ما در این دعوا حاکم هستیم مبادا حکومت قوام‌السلطنه و مجلس مغلطه بکنند و این دعوا را از بین ببرند.
باز به این قناعت نکردم و رفتم به سفارت ایران به حسین نواب، سفیر ایران جریان را گفتم و او بلافاصله تلگراف رمزی به وزارت خارجه و قوام‌السلطنه مخابره کرد که ما بطور تحقیق در این دعوا حاکم هستیم بنابراین جناب اشرف متوجه باشند که اقدامی برخلاف مصلحت ایران نشود. این کاری بود که ما احتیاطا کردیم، ولی فردا صبح که روزنامه ها را خواندم دیدم ورق در ایران برگشته و مصدق بر سر کار آمده است.
س- پس شما سی تیر در ایران تشریف نداشتید
ج- نخیر بنده که دیدم مصدق برگشته این دفعه با گردن افراشته و سربلند وارد دادگاه شدم، اعضای دادگاه و کارکنان آن با نظر تحسین به ایران و به من نگاه می‌کردند. در این موقع کار قرائت دوم هم تمام شده و دادگاه روز صدور رای را معلوم کرده بود روز اعلام رای دیوان لاهه درست با روز برگشت مصدق به حکومت مصادف بود، یعنی دو پیروزی در یک روز صورت گرفت.(از صفحات 119 الی 121 کتاب امیدها و ناامیدیها)

۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

عکس خامنه ای در حال چاپلوسی و تحقیر شدن، عکس خامنه ای در حال عقده گشایی!

هر جای تاریخ این مرز و بوم رو نگاه میکنیم ردپای آثار سوء و زیانبار خشونت در جامعه را می توان دید. متاسفانه دوتا عادت بد توی ایران و ایرانی جماعت زیاد دیده میشه، وقتی قدرت داره خشونت اعمال میکنه (تحقیر دیگری) و وقتی قدرت نداره چاپلوسی میکنه (تحقیر خود). تا ریشه ی این دو ناهنجار و بیماری در جامعه خشکانده نشه انسان آزاده در این ملک غریب خواهد بود. خامنه ای نمونه بارز این تیپ بیمار هست خشن و ترسو! یا کرکری میخونه یا گریه میکنه حد وسط و متعادل نداره، نمی پذیرد و نمیتواند خودش رو با دیگران در یک سطح ببینه نمونه یک آدم کاملا" تحقیر شده و خود قربانی خشونت.
یک فیلم از رامین جهانبگلو و مصاحبه اش درباره شکنجه شدنش در زندان دیدم میگفت این آدمهای شکنجه گر از کجا اومدن؟ مگر جز این است که از همین جامعه برخاستن؟ این شکنجه گران نتیجه و محصول خشونتهای جامعه هستند.

 عکس و مدرک دو روی سکه ی یک آدم تحقیر شده

صحنه اول در حال تحقیر شدن در برابر یک مستبد: 



 صحنه دوم سالها بعد در حال عقده گشایی و لذت بردن از دیدن حقارت دیگران:





۱۳۹۱ آذر ۳, جمعه

آیا داستان عاشورا آموزنده تر است یا قصه "بزبزقندی"؟


گفته می شود که مهاتما گاندی رهبر بزرگ مبارزات بدون خشونت هند درباره امام حسین گفته است: "من برای هند چیز تازه ای نیاوردم؛ فقط نتیجه ای را که از مطالعات و تحقیق هایم درباره تاریخ زندگی قهرمانان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم. اگر بخواهیم هند را نجات دهیم واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی علیه السلام پیمود" 




تعجب بنده (نگارنده) اینجاست که اگر عاشورا اینقدر برای گاندی آموزنده بوده و از هر واقعه تاریخی به این مقدار می شود درس آموخت چرا چیزی نصیب ما نشده؟ با شناختی که از ملت ایران دارم توصیه میکنم بجای پرداختن به داستان عاشورا که 1400 سال است که نه تنها هیچ خاصیت و بهره ای برای ایران و ایرانی نداشته بلکه باعث بی مغزی مردم در اثر کوبیدن بر سر و صورت، قمه زنی، خاکبازی و گل بازی، واردات پارچه های مشکی و عزاداری از چین، ترافیک و راه بندان به مدت ده روز، دو روز تعطیلی رسمی، افسردگی در اثر گریه و زاری، ترویج خشونت، لات بازی و چاقوکشی، فراموش کردن مشکلات مردم زنده با سوگواری برای مردگان، سواری دادن به آخوندها و ... شده است توصیه میکنم "بزبزقندی" را الگوی خود قرار دهند شاید افاقه کرد و گره ای از مشکلات این قوم فلک زده باز شد. امیدوارم مرا متهم به تشویق مبارزات خشونت آمیز نکنید.شاید که با الگو قراردادن حضرت "بزبزقندی" ملت نجات پیدا کرد.
خلاصه داستان بزبزقندی: بزی که دارای سه بزغاله‌است برای تهیه غذا از خانه خارج می‌شود و از بزغاله‌هایش می‌خواهد که در این مدت زمان در را به روی غریبه‌ها باز نکنند و برای شناختن خود او از او بخواهند که دستش را از بالای در نشان دهد. بز به بازار رفت و در این مدت گرگ به در خانه آنها آمد و به بزغاله‌ها گفت مادرشان است و برایشان غذا آورده‌است. بزغاله‌ها از او خواستند تا دستش را نشان دهد. با دیدن دست سیاه گرگ بزغاله‌ها در را باز نکردند. گرگ رفت و دستش را با آرد سفید کرد و با نشان دادن آن بزغاله‌ها در را باز کردند و گرگ دو بزغاله بزرگتر را خورد و بزغاله کوچکتر در جایی از خانه مخفی شد. زمانی که بز به خانه بازگشت و ماجرا را شنید بسیار خشمگین شد و بعد به جنگ گرگ رفت و در آخر با بریدن شکم گرگ دو بزغاله اش را نجات داد. (اصلیت این داستان آلمانی است و توسط برادران گریم گردآوری شده‌است.)